دارم سعی میکنم که به بخش بیان احساسات ذهنم ، اهمیت ندم

اما خب بهش نیاز دارم .

اومدم و تبلت کوچولو رو قرض گرفتم و شروع کردم به نوشتن 

نمی‌دونم در انتهای این بازه ی زمانی که مشخص کردم ، از خودم راضی خواهم بود یا که نه!

امیدوارم که خوب پیش بره چون تقریبا تنها شانسمه 

دور از خونه ، تنهای تنها ، بدون هیچ وسیله ی ارتباطی 

خیلی سخت شد ! 

"سخت" با شنیدنش میفهمم که یک مسیر جدید پیش رومه ، که باید از پسش بربیام 

یاد اوری میکنم برای خودم همچین مواقعی که

"باید به هدفت فکر بکنی " حل کردن هرچالشی و بدست آوردن موفقیت ،

چالش ها و سختی های دیگری قطعا به دنبالش خواهد داشت . پس باید انجامش داد 

چون هیچ دستاوردی به راحتی بدست نمیاد ! نه ؟ البته نه هر دستاوردی 

خب 

تحمل میکنم .

شاید چشیدن این ها 

بعدها شیرینی رسیدن به هدف رو بیشتر بکنه 

در هر حال باید صیقل خورد و اینکه .

اره فعلا همین :)

پ.ن: دلم برای یک وجب آسمانم تنگ شد ! اینجا بزرگی آسمون برای من زیادیه .

از طرف اون یکی فروغ قول میدم با خبرهای خوبی برگردم :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها